فرات - پایگاه اشعار مذهبی

فرات سرور آب های دنیا و آخرت است و آب دو ناودان از ناودان های بهشت در آن جاریست

فرات - پایگاه اشعار مذهبی

فرات سرور آب های دنیا و آخرت است و آب دو ناودان از ناودان های بهشت در آن جاریست

✜ حــسـن تـب دارد، در خـواب گویـد نــزن سیـلـے 【ستمــگـر】 درد دارد):˙·٠•●♥

آخرین مطالب

۶۵ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

در اعتکاف نشستم به پای چشمانت
منی که بوده دلم مبتلای چشمانت

اشاره ای نه ، نگاهی نه ، من دلم راضی ست
به یک بهم زدن پلکهای چشمانت

تو آمدی و علی و پیمبر و زهرا
شدند زائر کرب و بلای چشمانت

*تو یک نگاه کن آقا ببین که بعد از آن*
*هزار بار بمیرم برای چشمانت*


  • جواد نصیر
یادش به خیر ! ناله اگر جوش می گرفت
دست عمو مرا به سر دوش می گرفت

گاهی هم آفتاب نگاه پدر مرا
گلبوسه می نشاند و در آغوش می گرفت

آن گوشوارِ غرقه به خونم که جای خود
سیلی هم انتقام من از گوش می گرفت

گاه انتقام خصم زما بهر ناله بود
گاهی تقاص از لب خاموش می گرفت

تنها شبیه مادر تو بود دخترت
دستی اگر به زخمیِ پهلوش می گرفت

  • جواد نصیر
از حســــــن هرکس که در دل کینـــــــه داشـــــــت
ضـــربه‌ای بر جســـــــم قاســــــــــم می‌گذاشــــــت

قاتـــل او مـــیــکــــند ایـــــــــن زمــــــزمــــــــــه
مـــیـکـــــــشم او را بــــه یـــــــــــاد فاطــمــــــــه

  • جواد نصیر
ما از در حسینیه جایی نمی رویم
هستیم تا همیشه فقط در امان تو

هر شب نشسته فطرس اشکم به راه عشق
آنجا که صبح می گذرد کاروان تو...


  • جواد نصیر

فردوس ماست تا به ابد روضة الحسین
تنها بهشت اهل ولا ، کربلای توست

در آستانة تو کسی نا امید نیست
صحن امیر علقمه دار الشفای توست



  • جواد نصیر
عاقبت لشگری از تیر گرفتارش کرد
به زمین خوردن در علقمه وادارش کرد

اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد
تن بی دست خجالت زده از یارش کرد

دستش افتاد و نیفتاد علم از دستش
رحم الله به شیری که علمدارش کرد
  • جواد نصیر
پایش ز دست آبله آزار می کشد
از احتیاط دست به دیوار می کشد

در گوشه ی خرابه کنار فرشته ها
"با ناخنی شکسته ز پا خار می کشد"
  • جواد نصیر
کاروان راهی است از هر سو به سوی کربلا
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
کاشکی از خانه ی ما تا حرم راهی نبود
کاشکی در باز می شد رو به روی کربلا
بیقرارم کرده ...میدانی؟گلی گم کرده ام


  • جواد نصیر
کاروان را دریاب...
بر سر دوش عمو ، آن سه ساله دختر دست ها را گره انداخته بر موی عمو...
زیر لب میگوید :
عمر کوتاه رقیه به فدای خم گیسوی عمو...


  • جواد نصیر
اسباب زحمتِ تو شده این گدا، ولی
// هرگز مباد از سر خود وا کنی مرا


  • جواد نصیر