آنگاه تمامی وجود من آرام می شود
این دیده از ازل عاشق روی ماه توست
مخروبه ایست که با نور تو آباد می شود

- ۰ نظر
- ۲۲ دی ۹۱ ، ۱۰:۳۷
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
خیمه تاریک شد، و این یعنی
روضهخوان گفت از شب آخر
گفت : این راه و این سیاهی شب
عشق چشمان خویش را بسته است
ما سحر قصد آسمان داریم
از زمین راه کربلا بسته است
خشک میشد گلوی او کمکم
روضهخوان تشنه بود در باران
یک نفر استکان آب آورد
السلام علیک یا عطشان
سیزده ساله بود
نسبتش با علی را می شد
از فرق شکافته اش فهمید...!!
یا قاسم بن الحسن ...
حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند
رد دو دست ابالفضل روی آب بماند
حسن شدی که سوال غریب کیست درعالم
میان کوچه وگودال بی جواب بماند
حسین نیز غریب است اگرشبیه برادر
ولی بناست بقیع حسن خراب بماند
کمی زغصه ی تورخنه کرده است به بیرون
تفاوت زن چون "جعده" و "رباب" بماند
به احترام حسین سه روز مانده به گودال
بناست زائر تو زیر آفتاب بماند
هنگامى که امام حسن (علیه السلام) شهید شد، مروان نیز در تشییع جنازه ایشان حضور داشت و مى گریست! امام حسین (علیه السلام) به او فرمود: "چگونه بر مرگ برادرم گریه مى کنى در حالیکه جرعه هاى غم و اندوه را به او چشاندی؟!"
مروان در پاسخ گفت: "گریه من براى آن بزرگوارى است که بردباریش از کوه بیشتر بود!!"
(برگرفته از کتاب "فضائل الخمسه"، تألیف: "علامه فیروز آبادی")