فرات - پایگاه اشعار مذهبی

فرات سرور آب های دنیا و آخرت است و آب دو ناودان از ناودان های بهشت در آن جاریست

فرات - پایگاه اشعار مذهبی

فرات سرور آب های دنیا و آخرت است و آب دو ناودان از ناودان های بهشت در آن جاریست

✜ حــسـن تـب دارد، در خـواب گویـد نــزن سیـلـے 【ستمــگـر】 درد دارد):˙·٠•●♥

آخرین مطالب

۲۱ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

یعقوب ندید که یوسف را در چاه می اندازند، فقط لباس خونیش را دید.
و پس از نابینایی، دیگر آن را هم ندید.
می دانست زنده است، فقط دلتنگ بود.
ندید که در بازار می فروشندش..
ندید کسی سنگ بزند...
یا با خیزران...
زینب اما دید...
آنهایی را که یعقوب، حتی نشنیده بود..
  • جواد نصیر

اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد

  • جواد نصیر

گاهی شبیه روز دهم سرخ میشوم
بر لحظه به نی شدنت گریه میکنم

جانم فدای ناله وا غربتایتان
شرمنده ام که زنده ام از روضه هایتان

یا جسیــــــــــــــــــــــــــــــن



  • جواد نصیر
عالم بدون تو از صفــــــــر کمتــــــــر استـــــ
یک چای ریز روضه ی تو از شاه برتر استــــــ
یا حسیـــــــــــــــــن (ع)


  • جواد نصیر

آسمان شاهد کشف حسنی دیگر بود
نوه ی فاطمه اما خود پیغمبر بود

پدرش بود خلیل و خود او اسماعیل
گرچه در مرتبه عشق کمی برتر بود

هر کجا پای نهد بوی خوشش می ماند
عطر جا مانده از او یک تنه یک قمصر بود

  • جواد نصیر
چو قاسم عمو را ببالین بدید / برویش نظر کرد و آهى کشید
بگفتا عموجان فداى رهت / کنم جان بقربانى مقدمت
مرا آنچه بُد آرزو یافتم / چه گویم که سوى که بشتافتم
بگفت این و آندم همى جان سپرد /بجانان همه راز دل گفت و مرد
ز درگاه دارنده نشأتین / ندائى که صبرا لک یا حسین (علیه السلام)
میان دو کشته امام امم / نشسته همى بود با درد و غم
یکى کشته قاسم نا امید / یکى نعش اکبر جوان رشید


  • جواد نصیر
خیلی دل آدم خون میشه با این چند بیت
بر حرمله لعنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

طوریکه علیِّ اصغرش را کشتم
سقا و یل دلاورش را کشتم
با تیر سه شعبه ی به زهر آغشته
یک آن … پسر برادرش را کشتم


  • جواد نصیر
عمو . رقیه . مشک . عطش . خجالت . شرمندگی ... :'(


  • جواد نصیر
آتش به جان حر مزن ای موج آفتاب
آتش بریز بر من و بر کودکان متاب

خنجر به قلب من رود آنگه که عاشقان
گویند اوست؛ آن که به روی تو بسته آب


  • جواد نصیر
گویا غمی تمام دلم را خریده است
قلبم ز عشق بیرق ماتم کشیده است

دیشب صدای خسته ای از روی بام گفت :
قد قامت العزا که محرم رسیده است


  • جواد نصیر