فرات - پایگاه اشعار مذهبی

فرات سرور آب های دنیا و آخرت است و آب دو ناودان از ناودان های بهشت در آن جاریست

فرات - پایگاه اشعار مذهبی

فرات سرور آب های دنیا و آخرت است و آب دو ناودان از ناودان های بهشت در آن جاریست

✜ حــسـن تـب دارد، در خـواب گویـد نــزن سیـلـے 【ستمــگـر】 درد دارد):˙·٠•●♥

آخرین مطالب

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

ز حـال و روز عـزیـز نبی خبر دارید؟

شنیده ام که دو ماهی ست ، سخت بیماراست....

یا زهــــــــرا (س)



  • جواد نصیر
دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است
از نماز شب توسل بر کریمان بهتر است

حرف ما آن است که آهوی نیشابور گفت
گاه مدیونت شدن از دادن جان بهتر است

سایه ای که بر سرم افتاد،عزت پخش کرد
سایه ی گلدسته از تاج سلیمان بهتر است

دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف کنی
تعارف اهل کرم از خوردن نان بهتر است

صبح محشر هرکسی دنبال یاری می دود
یار ما باشد اگر شاه خراسان،بهتر است


  • جواد نصیر

• 「 ◥ هجرت ◣ 」




نگاه می کنم از آینـ ه خیابان را

وَ ناگزیری باران و راهبندان را



"من از دیار حبیبم نـ ه از بِلاد غریب"

و بُغض می کنم این شعرِ پُشتِ نیسان را...




صدای خوردن باران به شیشـ ۀ اتوبوس

نگاه می کنم از پنجره بیابان را



نگاه می کنم و آسمان پُر از ابر است

چقدر عاشقم این آفتاب پنهان را



چقدر تشنـ ه ام و تازه کربلایِ یک است

چقدر سخت گذشتیم مرزِ مِهران را

.
.
.


٠·˙˙·˙·٠٠·˙ نسیم از طرف مشهد الرّضاست...

ولی

نگاه کن!

حرم سَروَرِ شهیدان را...٠·˙˙·٠·٠٠·˙



  • جواد نصیر

قصد این بار من از شعر که آقا بوده
قسمت انگار کمی روضه زهرا بوده

زهر در تن نه که از غم جگرش می سوزد
یاد مادر که بیفتد به سرش می سوزد

غرق آتش در و پروانه پرش می سوزد
از همان روز حسن با پدرش می سوزد

کودکی بود ولی رنج پدر پیرش کرد
غم مادر دگر از زندگی اش سیرش کرد

نه فقط زخم زبان از همه مردم بوده
زهر در بین غم وغربت او کم بوده

قاتلش آتش و آن خانه و هیزم بوده
دست سنگین همان کافر دوم بوده

  • جواد نصیر

ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر خود
خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند


  • جواد نصیر

السلام علیک یا مظلوم ....

*درباره عکس توضیح نمیدم ، هر کی فهمید چیه بی صدا با من گریه کنه



  • جواد نصیر

گوشه گیری من از غایت دین داری نیست
آنــقدر زخــــم به مولا زده ام غمگــــــــینم



  • جواد نصیر
امروز با تمـــام توان گریـــه می کنیــم
همـــراه با امام زمــــان گریـه می کنیم

در پشت دسته های عـــزا سوی سامـرا
در لابلای سینـــه زنان گریـــه می کنیم

شایـــد نمــــاز ظهـــر رسیدیم در حــرم
ان لحظــه با صدای اذان گریه می کنیم

آقا اگـــــر به مرقدشــان راهمـــان دهند
در روضــه ی مبارکشان گریه می کنیم


  • جواد نصیر
مرغ نگاه بسوی حرم آزاد می شود
آنگاه تمامی وجود من آرام می شود
این دیده از ازل عاشق روی ماه توست
مخروبه ایست که با نور تو آباد می شود

  • جواد نصیر
در دل مادرمان فاطمه جایی داریم
منصب نوکری شاه وفایی داریم

از عنایات حسن نان و نوایی داریم
خودمانیم چه روزی و بهایی داریم


  • جواد نصیر