دیگر رقیه فهمید بابا دو بخش دارد
بخشی به روی نیزه بخشی به خاک صحرا
***
حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
می فروشم گوشوارم را اگر پیدا شود
در عوض انگشتری زیبا برایت میخرم

- ۰ نظر
- ۰۵ دی ۹۱ ، ۱۷:۵۹
دیگر رقیه فهمید بابا دو بخش دارد
بخشی به روی نیزه بخشی به خاک صحرا
***
حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
می فروشم گوشوارم را اگر پیدا شود
در عوض انگشتری زیبا برایت میخرم
امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی؟
گاهی دراین سکوت اسیرانه می زنی؟
ای روشنای دیده ی دلهای تیره بخت
امشب سری به خانه ی پروانه می زنی؟
یک لحظه تاغریب دلم حس می کند تو را
دستی دراین غروب غریبانه می زنی ؟
زل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها
گفتی ابن الحیدرم آخر نمی دانی مگر
می شود حبّ علی منجر به خیلی چیزها
چشم بر گهواره بر معجر به خیلی چیزها
جغرافیای درد زمین کربلا نداشت
این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد
این بیت ها مرا به چه رنجی که وا نداشت
تیر از کمان رها شد و طفلی که نا نداشت...
مثل شبهای شام تاریک است
کوچه پس کوچه های اینجا هم
مثل شهر مدینه باریک است
مردمانش به جای دسته ی گل
تا نمک روی زخم ما بزنند
پیش ما کف زدند و رقصیدند
در پیش گریه های تو این گریه ها کم است
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است