آتش به جان حر مزن ای موج آفتاب
سه شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۱، ۰۹:۵۵ ب.ظ
آتش به جان حر مزن ای موج آفتاب
آتش بریز بر من و بر کودکان متاب
خنجر به قلب من رود آنگه که عاشقان
گویند اوست؛ آن که به روی تو بسته آب
باید بمیرم از غم اصغر هزار بار
آه از دمی که با دم او کرده ای خضاب
سوی بهشت و حوض اگر خوانده حق مرا
وایم اگر به حوض ببیند مرا رباب
هر لحظه یاد علقمه و آب و مشک و دست
خود کافی است بر من بیچاره این عِقاب
حتی بهشت داغ مرا تازه می کند
روی تو و لبان توام می دهد عذاب
وقتی که من به تشنگیت فکر می کنم
ای کاش باز بر سرم عالم شود خراب
آتش بریز بر من و بر کودکان متاب
خنجر به قلب من رود آنگه که عاشقان
گویند اوست؛ آن که به روی تو بسته آب
باید بمیرم از غم اصغر هزار بار
آه از دمی که با دم او کرده ای خضاب
سوی بهشت و حوض اگر خوانده حق مرا
وایم اگر به حوض ببیند مرا رباب
هر لحظه یاد علقمه و آب و مشک و دست
خود کافی است بر من بیچاره این عِقاب
حتی بهشت داغ مرا تازه می کند
روی تو و لبان توام می دهد عذاب
وقتی که من به تشنگیت فکر می کنم
ای کاش باز بر سرم عالم شود خراب
- ۹۱/۰۸/۳۰
خدا هر آنچه کند، از توام جدا نکند