عمو... رقیه....
سه شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۱، ۰۹:۵۶ ب.ظ
عمو . رقیه . مشک . عطش . خجالت . شرمندگی ... :'(
فرات - پایگاه اشعار مذهبی
فرات سرور آب های دنیا و آخرت است و آب دو ناودان از ناودان های بهشت در آن جاریست
طبقه بندی موضوعی
-
خدا
(۳) -
امام علی( ع )
(۳) -
حضرت فاطمه
(۲۷) -
امام حسن( ع )
(۲۰) -
امام حسین ( ع )
(۱۴۸)-
قمر بنی هاشم
(۲۱) -
حضرت علی اکبروقاسم
(۱۰) -
حضرت علی اصغر
(۱۴) -
حضرت زینب
(۲۳)
-
-
امام رضا(ع)
(۱۳) -
امام عسگری(ع)
(۳) -
امام زمان(عج)
(۶)
کلمات کلیدی
حضرت زینب
نامه کوفیان
چاه جمکران
کوفی
معجر
محمل
امام حسین
حضرت عباس
غریب الغربا
امام نقی
پایگاه اشعار مذهبی
اشعار فرات
حضرت مهدی
امام زمان
امام جواد
امام هادی
حضرت فاطمه
پیامبر اکرم
امام حس عسکری
امام باقر
ضامن آهو
امام صادق
حضرت ام البنین
قمر بنی هاشم
حضرت علی اصغر
حضرت علی اکبر
امام حسن
حضرت سکینه
امام سجاد
خدا
بایگانی
- آذر ۱۳۹۳ (۱)
- آبان ۱۳۹۲ (۸)
- فروردين ۱۳۹۲ (۲۴)
- اسفند ۱۳۹۱ (۳۸)
- بهمن ۱۳۹۱ (۱۲)
- دی ۱۳۹۱ (۴۸)
- آذر ۱۳۹۱ (۶۵)
- آبان ۱۳۹۱ (۲۱)
آخرین مطالب
پیوندها
دوباره دست، دریا، مشکِ پاره
عطش، طفلی درون گاهــواره
هنوزم کودکان چشم انتظارند
عموی ماه می‌آید دوبــاره؟
عطش، طفلی درون گاهــواره
هنوزم کودکان چشم انتظارند
عموی ماه می‌آید دوبــاره؟
عـــــمــــــو عــــــباس
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد
زبان کوفه خیلی حرفها را پشت بابا زد
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد
زبان کوفه خیلی حرفها را پشت بابا زد
یادم زوفای اشجع ناس آید
وز چشم ترم گوهر الماس آید
آید بجهان گر حسین دگری
هیئات برادری همچو عباس آید
وز چشم ترم گوهر الماس آید
آید بجهان گر حسین دگری
هیئات برادری همچو عباس آید
آیه غم ، آیه آب ، سوره هجران بخوانید ، زیر گوش مشک سقا ،
آیه باران بخوانید...
آیه باران بخوانید ...
آیه باران بخوانید...
آیه باران بخوانید ...
در عقـــل نمی گنجــد ؛
این نکته که در عالم ؛ لب تشنه کسی ماند ؛ با منصب سقایی...
این نکته که در عالم ؛ لب تشنه کسی ماند ؛ با منصب سقایی...
ﺑﺒﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﺣـــــﺮﻡ ﺍﺯ ﻭﺩﺍﻉ ﻣے ﻣﻴﺮﻧﺪ
ﮔﻠﻢ ﮔﻼﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳــﻢّ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ مے ﮔﻴﺮﻧﺪ
ﮔﻠﻢ ﮔﻼﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳــﻢّ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ مے ﮔﻴﺮﻧﺪ
در یک کلاس خالی..... در گوشه بیابان
یک دختر سه ساله.... با اشک، مشق میکرد
بابا دو بخش دارد
یک بخش روی نیزه.... یک بخش توی صحرا
یک دختر سه ساله.... با اشک، مشق میکرد
بابا دو بخش دارد
یک بخش روی نیزه.... یک بخش توی صحرا
یک دختر سه ساله.... با اشک، مشق میکرد
بابا دو بخش دارد
یک بخش روی نیزه.... یک بخش توی صحرا