غوغا در کربلا
چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۴۴ ب.ظ
وقتی عطش در کربلا غوغا به پا کرد
سقّا نگاهی شرمگین بر خیمه ها کرد
برداشت مشکی را که لبریز از وفا بود
مشکی که خود از تشنگان کربلا بود
شاهین عشق آماده پرواز می شد
لبهای مشک از شوق دریا باز می شد
مهریه ی زهرا به فرزندش حرام است
وقتی که شط زندانی دزدان آب است
قلب تمام غنچه ها در التهاب است
وقت است از خون پُر شود جام ابوالفضل
تلخ است و.. شیرین می شود کام اباالفضل
برخاست عزم آب در دشت بلا کرد
قلب سپاه کفر بند از بند وا کرد
عباس یعنی تشنه در دریا نشستن
عباس یعنی بغض مولا را شکستن
عباس یعنی آب را شرمنده کردن
بر تشنگی از جان و از دل خنده کردن
عباس یعنی تا قیامت مَرد بودن
عباس یعنی با خدا همدرد بودن
به به چه نیکو بود آنجا حال عباس
آمد هزارن تیر استقبال عباس
وقتی که روی ماه از آیینه برگشت
آوای «أدرِک یا اخا» پیچید در دشت
زلف شقایق در کمند یاس افتاد
سالار دین بر پیکر عباس افتاد
وقتی که پیکان مشک را بر حلق او دوخت
حتی گلوی آب هم از تشنگی سوخت
اینک فراتی مانده لبریز از ندامت
شرمنده از عباس تا روز قیامت ...
- ۹۱/۰۹/۰۱
فوج فوج می آیند
وای
بر خیمه های بی عباس.....