خط میخی
کوثر سه آیه داشت که دیوار سنگدل
بارسم کوفی وخط میخی به در کشید
هرکس که مد نام تورا بیشتر کشید
از کوثرزلال تو لاجرعه سر کشید
پرواز داشت درقفس بال یاکریم
یافاطمه شنید وبه افلاک پرکشید
چشمان ابر را به تماشات خیس کرد
گیسوی باد راپی تو دربه در کشید
نور تورا ستاره ی زهرا کشیدوبعد
خورشید را گدای همین رهگذر کشید
یک سوملک که درحرمت پابرهنه شد
یک سو علی که پاشنه ی کفش "ور"کشید
شان نزول سوره ی کوثر سه آیه شد
قنداقه ی تورا چو پیمبر به بر کشید
در گوش راست اشهدان محمدا
ذکر علی ولی ست به گوش دگر کشید
از روز اول آمده در پشت در علی
رویای وصل فاطمه ۹سال اگرکشید
۹ سال بعد،فاطمه نزد علی نشست
مردی حسود نقشه ای از خیر وشر کشید
یک کوچه فرض کرد که با اینکه تنگ بود
آتش به دست،در وسطش "چل نفر"کشید
درذهن خویش نقش لگد را به باد داد
در ذهن باد طرح دری شعله ور کشید
"ازدر درامدی و"در از پشت بسته شد
"محسن"به جسم خویش برایت سپر کشید
هرچه تلاش بیشتری کرد بی گمان
دیوار،جسم فاطمه رابیشتر کشید
کوثر سه آیه داشت که دیوار سنگدل
بارسم کوفی وخط میخی به در کشید
(مهدی رحیمی)
- ۹۲/۰۱/۲۳
آخر چه کنم لاغریِ زود رَسَم را / پیری و شکسته شدنم دست خودم نیست
دستم دو سه ماه است نخورده است به کاری / انگار کنار بدنم دست خودم نیست
این موی سپید پسرم قلب مرا سوخت / شرمندگیم از حسنم دست خودم نیست
اَسما کمکم کرد که آرام بیفتم / افتادن و برخاستنم دست خودم نیست
هر بازدَمی باز کند زخم تنم را / ...
از درد شدید است مرا ضعف گرفته / اینقدر عرق ریختنم دست خودم نیست
از عاطفه ی مادریم خُرده مگیرید / گریه به گلِ بی کفنم دست خودم نیست