ناامید از همه اینجا به پناه آمده است
عاشقی کنج حرم تکیه به دیوار زده ست
نقش اشکش شده آن گنبد رویایی باز
زیر لب آتش غم بر تن اذکار زده ست
- ۰ نظر
- ۱۴ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۲۹
ناامید از همه اینجا به پناه آمده است
عاشقی کنج حرم تکیه به دیوار زده ست
نقش اشکش شده آن گنبد رویایی باز
زیر لب آتش غم بر تن اذکار زده ست
قسمتم نیست اگر یک سفر کرب و بلا
تو بگو:"نه" که همین نیز شنیدن دارد
تا به کاغذ می نویسم از فدک
می شود هم قافیه با آن کتک
با تو گویم حرفهای عاشـــقی
قصه ای از باغ زرد رازقـی
نسترن با یاس صـورت لاله ای
مرتضا با یارهجــده ساله ای
یاس از جور خزان افسرده بود
برگهایش رنگ نیلی خورده بود
نسترن با غنچه های باغ یاس
خسته وافسرده بودازداغ یاس
گفت احمد آه مظلومان دعاست
اشک مظلومان شفاعین دواست
برای بارش باران"خدا... خدا..." کافی ست
برای عشق و جنون شهر کربلا کافی ست
برای بی خردان زرق و برق این عالم...
غبـار چـادر زیــنـب بــرای مـا کـافی سـت
آن خیمهی بی عمود را برپا کرد
یادی ز لب سوختهی سقا کرد
در علقمه رفته ست سکینه از هوش
انگار ضریح ماه را پیدا کرد
اینجـــا ابتدای آخرین زمستان ِ بی توست
صـــدای مرا از عمق ِ فاجعه میشنوی
قبل از آمدن بهــــار
یا می آیی
یا می روم....
پی نوشت:
ترسم تو بیآییی و من آن روز نباشم ...