مرا عـهـدیـسـت با جـانـان که تا جان در بدن دارم
هـواداران کـویـش را چـو جـان خـویـشـتــن دارم
- ۱ نظر
- ۰۷ دی ۹۱ ، ۲۰:۰۶
مرا عـهـدیـسـت با جـانـان که تا جان در بدن دارم
هـواداران کـویـش را چـو جـان خـویـشـتــن دارم
از کودکی به گردن ما شال ماتم است
نابرده رنج ، گنج به ما داده ای " حسین"!
امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است
باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند
بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام
دیگر رقیه فهمید بابا دو بخش دارد
بخشی به روی نیزه بخشی به خاک صحرا
***
حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
می فروشم گوشوارم را اگر پیدا شود
در عوض انگشتری زیبا برایت میخرم