فرات - پایگاه اشعار مذهبی

فرات سرور آب های دنیا و آخرت است و آب دو ناودان از ناودان های بهشت در آن جاریست

فرات - پایگاه اشعار مذهبی

فرات سرور آب های دنیا و آخرت است و آب دو ناودان از ناودان های بهشت در آن جاریست

✜ حــسـن تـب دارد، در خـواب گویـد نــزن سیـلـے 【ستمــگـر】 درد دارد):˙·٠•●♥

آخرین مطالب

۱۴۸ مطلب با موضوع «امام حسین ( ع )» ثبت شده است

دیگر رقیه فهمید بابا دو بخش دارد
بخشی به روی نیزه بخشی به خاک صحرا

***
حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
می فروشم گوشوارم را اگر پیدا شود
در عوض انگشتری زیبا برایت میخرم




  • جواد نصیر

آن روز که از خود گذشتی ،
عازم کربلایی ،
و آن روز که به خود رسیدی ،
زائر کربلا...


  • جواد نصیر
همچون الف رسید ولی مثل دال، رفت
در مجلسی که بود برایش محال، رفت
باور کنید که شب یلدا بلند نیست
اندازه ی شبی که رقیه (س) ز حال رفت

  • جواد نصیر
لاله مى گوید: ...حسین ...
آلاله مى گوید: ...حسین ...

درخرابه دخترى با ناله مى گوید: ...ح س ى ن...


  • جواد نصیر
نمک طعنه به زخم جگرم نگذارید
به زمین خوردم اگر، پا به پرم نگذارید

چقدر سنگ به لب هاى کبودش زده اید!
گریه ام را به حساب پدرم نگذارید

یادتان رفت مگر تشنه بریدید سرش!؟
کاسه ى آب دگر دور و برم نگذارید

نان خشک صدقه پیشکش سفره یتان
آنقدر یه سره منت به سرم نگذارید

عمر این عمه ى دل خسته به مویى بند است
به تماشا سر کوى و گذرم نگذارید

ازدحام سر بازار برایش کافیست
کوچه ها، سر به سر همسفرم نگذارید

  • جواد نصیر
اینجا محیط سوز و اشک و آه و ناله است
اینجا زیارتگاه زهراى سه ساله است
اینجا دمشقى ها گلى پژمرده دارند
در زیر گل ،میهمان سیلى خورده دارند


  • جواد نصیر
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید

پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عَمّ پیمبر بمکید

خود به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت
پسر او سر فرزند پیمبر بِبُرید

بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنیم
لَعَنَ الله یَزیداً وَ عَلی آلِ یَزیدْ

  • جواد نصیر

آب را گل نکنید
شاید از دور علمدار حسین
مشک طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رِسد تا که از این آب روان
پر کند مشک تهی
ببرد  جرعه ی آبی برساند به حرم
تا علی اصغرِ  بی شیرِ رباب
نفسش تازه شود
و بخوابد آرام


  • جواد نصیر

تویی که شهره شهری به عشق ورزیدن

تویی که منتخب هستی به نیزه سر دیدن

بگو برای من از خاطرات خود بانو

کنار مقتل عشق و گلو و بوسیدن

  • جواد نصیر

امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی؟
گاهی دراین سکوت اسیرانه می زنی؟

ای روشنای دیده ی دلهای تیره بخت
امشب سری به خانه ی پروانه می زنی؟

یک لحظه تاغریب دلم حس می کند تو را
دستی دراین غروب غریبانه می زنی ؟

  • جواد نصیر