اشک مرا بریز که مرهم کنی مرا
- ۰ نظر
- ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۵۸
پروانه ام، گرمی کاشانه ام توئی!
بابا بزرگ! سبزی گلخانه ام توئی!
از شیر مادر است دلم کربلایی است
بابای خوب ِ مادرِ فرزانه ام توئی!
قسمتم نیست اگر یک سفر کرب و بلا
تو بگو:"نه" که همین نیز شنیدن دارد
برای بارش باران"خدا... خدا..." کافی ست
برای عشق و جنون شهر کربلا کافی ست
برای بی خردان زرق و برق این عالم...
غبـار چـادر زیــنـب بــرای مـا کـافی سـت
آن خیمهی بی عمود را برپا کرد
یادی ز لب سوختهی سقا کرد
در علقمه رفته ست سکینه از هوش
انگار ضریح ماه را پیدا کرد
تو مشکتو تو آب زدی...
موجهای دریا شد آروم...
تا رو به ساحل اومدی...
بغضی نشست توی گلوم...
همون دم بود غربت دنیا شد نصیبم...
رو لب گل کرد ناله های امن یجیبم...
بلند شو بنگر که شمشیرارو کشیدن...
آخه می دونن بدون تو من غریبم...
اباالفضل...اباالفضل....اباالفضل....اباالفضل...
من چیز زیادی یادم نمی آید
جز اینکه
در سال بلند بغض
و روز کوتاه لبخند
مدد گرفتن از بزرگی نام شما را به من آموختند؛
مادرم با عمق عاشقانه چشم هایش
و پدرم با گره های صبر پیشانی اش ...
"السلام علیک یا ابا عبدالله"